دادم برس ای پیر که بی یاورم امشب
يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۱۵ ب.ظ
دادم برس ای پیر که بی یاورم امشب
تب دارم و می سوزم و چون اخگرم امشب
چون زهره زنم چشمک و دل میبرم اما
دل برده زمن شاهد سیمین برم امشب
مستم ز رخ ساقی شیرین سخن , اما
باور نکنم بشکندش ساغرم امشب
یارب چه کنم خسته زندان زمان است
سرمازده مانّد بدن چنبرم امشب
رقصی مکن ای یار که اغیار پسند است
خواهی که بکوبم به درتو سرم امشب ؟
پرگار صفت دور تو و شمع تو گردم
بگذار بسوزد همه بال و پرم امشب
۹۶/۱۰/۱۷