آموزش برنامه نوسی

آموزش برنامه نویسی سی شارپ asp,net mvc asp.net core angular emberjs و ...

آموزش برنامه نویسی سی شارپ asp,net mvc asp.net core angular emberjs و ...

نمیدانم چه میخواهم بگویم


<a href="https://www.zangin.ir">بهترین نرم افزار اتوماسیون اداری</a>

وحش نا میمون

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۶، ۰۳:۰۵ ق.ظ

عادت خواندن کتاب قبل از خاب گاهی مثل همین امشب خرم را میگیرد و تا خود صبح میخوانم و می خوانم و میخوانم .
چند شبی است کتاب دو قرن سکوت دکتر عبدالحسین زرین کوب را بر بالینم میبرم اما سعادتی نمیشود و مطایبت کرده و قبل از تورق کتاب به خواب میرفتم .
امشب اما چنین نشد ، قبلا کتاب دو قرن سکوت را خوانده بودم ، اینبار تصحیحات فراوانی در آن یافتم که به ضعم خودم تحریفی اسلامیزه شده از تاریخی است که بر سر این مرز و بوم امده و کسی در این باب فریادی نمیزند که چرا تاریخ تحریف شد و چرا … و هفت هزار نیرو به خیابان میریزند تا به طور نامحسوس ، مانتوی کوتاه دختران که محسوس است را بلند تر کنند . ای کاش همتی بود از جنس این نوع غیرتی شدن ها برای جلوگیری از دست اندازی به هر چه اسمش فرهنگ است و ادب است و ادیب است .
زیاده گویی نکنم ، تورق کتاب مرا برد به دوران بابک و مزدک و مازیار … و باز خواندم و بر رشادت آن بزرگمرد آزاده رشک بردم ، حتما باید بخوانید ، هر چند سانسور شده ولی باز بخوانید .
بعد ان در تورق ها رسیدم به قادسیه ، شرح قادسیه را در کتاب تاریخ مسعود طبری خوانده بودم ، این بار مهمان قلم دکتر زرین کوب شدم و گویی بار دیگر تحریفات عدیده … بگذریم ، این تورق و این صفحات عصبی کرده و مرا رنجاند ، چند صفحه بعد به ابولولو رسیدم ، نوشته بود ابو لولو که خود در زمان قبل از هجوم تازیان به بردگی روم گرفته شده بود با دیدن دختر بچه ها و کودکان ایرانی در بند اشک میریخته و دست بر سر هم میهنان در بند خود میکشیده و گریه میکرده ، باید بخوانید تا بدانید چه نوشته شده و عمق فاجعه که بر جانتان نشست ، میفهمید این فاجعه حمله وحشیان را …
داستان ابولولو رو از زبان طبری جوری دیگر خوانده بودم ولی شاید الواقدی و دکتر زرین کوب نتوانسته بودند حق مطلب را ادا کنند . بشدت منقلب شدم و چند ساعت در حالات ان بزرگ مرد خواندم .
ابولولو ، بنده ای بود که عمر را بر سر نماز به قتل رساند .
عمری که جنایات فراوانی در حق مام میهنم کرده .
بخوانید …
هم وطن خوبم … کتاب زرین کوب را بخوان ، با تمام تصحیحات و آب کشی هایش بخوان …

چه اشباحی است در گردش بر این کهسار آبی رنگ
گمانم از زمانی دیر می پویند و می جویند
چه می جویند
از بهر چه می پویند این اشباح
گمانم سایه هایی از نیاکانند در این دشت
از این وادی سپاه مازیار رزمجو بگذشت
از آن ره سندباد آمد از این ره رفت مردآویج
همینجا گور مزدک بود
وآنجا مَکمَن بابک
دمی خاموش
اینک بانگهایی میرسد ایدر
سرودی گرم می خوانند یارانی که با حیدر
سوی پیکار پویانند
بشنو در ضمیر خود نوای جاودانیِ اِرانی را که می گوید
به راه زندگی ، از زندگی بایست بگذشتن
*
بر این خاکی که ایران است نامش
بانگ انسانی دمی پیش نهیب شوم اهریمن نشد خامش
در این کشور اگر جبارها بودند مردم کُش
از آنها بیشتر گُردان انسان دوست جنبیدند
به ناخن خاره ء بیداد را بیباک سنبیدند
فروزان مشعل اندر دست آوای طلب بر لب
به دژهایی یورش بردند کش بنیان به دوزخ بود
به موج خون فرو رفتند
لیکن فوج بی باکان نترسید از بدِ زشتان نپیچید از ره پاکان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۳۰
کدچی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی